همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

دل درد و تدبیر های مادرانه

شکوفه کوچولو گفته بودم که اوایل نفخ شکمت زیاد بود(آخه باد شکم نی نی های سزارینی رو نمیگیرن) ما هم به توصیه پزشک متخصصی که تو بیمارستان معاینت کرد بهت قطره دایمتین میدادیم و به توصیه مامان جون رازیانه،دکتر ظهوری هم بهت قطره کولیک داد(البته وقتی فهمید بهت رازیانه میدم اینو تجویز کرد که عصاره شوید و رازیانه بود و ما نمونه ی خارجیشو گرفتیم و تاثیر داشت)(البته مامانم چون هنوز واست دکتر پیدا نکرده بودیم بردیمت پیش دکتر منیری و ظهوری الان دکتر شما دکتر البرزیه که خیلی کاربلده ها) نفس مامان و بابا دیگه چند وقتی هست که قطره کولیک بهت نمیدم و نفخ شکمت کم شده و از اون کش و قوسا هم وقتی خوابی خبری نیست،فقط وقتی بیدار میشی با یه کش و قوس خس...
3 آبان 1390

وندا و پوشک

وندای آسمونی من تا حالا از پوشکی که واست استفاده میکنم نگفتم ، وقتی تو دلم بودی خاله نرگس گفت واسه پارمیدا از پوشک پمپرز استفاده میکنه که خیلی نازکه و بین پاهای نی نی ها رو باز نمیکنه و توصیه کرد اصلا واست مای بی بی نگیرم. شما که بدنیا اومدی فقط تونستیم ٦تا پمپرز واست بگیریم ٢تا٢_٥کیلو و ٤تا٣_٦کیلو دیگه هرجا میرفتیم میگفتن دیگه تو بازار اصل آلمانیش نیست تازه ترکیه ایش هم گیر نمی اومد،ماهم رفتیم سراغ مارک Evy baby ، مثل پمپرز کرم هم داره، ما بسته های 74تایی میگرفتیم تا مثل پمپرز نشه، تا 2شب پیش که خونه مامانی بودیم پوشکت که همرام بود تمام شد(البته خونه باز ازش داشتیم)آقای پدر رفت واست پوشک بگیره همه جا بسته بود و د...
3 آبان 1390

وندا مامان خودش شده

برگ گل ٢ماه و ٢٨روزه ی من امروز انقدر خوردنی شدی که نگو و نپرس از خواب که بیدار شدی گذاشتمت جلو بخاری(دیشب بخاطر تو بخاری راه انداختیم)شروع کردی به بازی کردن و با قاب و گل و مجسمه حرف زدن منم مشغول کار  یه دفعه دیدم صدات دراومد از تو آشپزخونه شروع کردم به حرف زدن با گل نازم(چیه نفس؟عزیزم،الان میام و...)دیدم آروم شدی اومدم پیشت دیدم به به خانم خانما خوابیده،دوباره رفتم دنبال کارام دوباره بیدار شدی بازی کردی و دوباره یه ربع خوابیدی و وقتی بیدار شدی شیر میخواستی که یه کوچولو گریه کردی(همه ی این ماجراها ٢.٥ساعت به طول انجامید)الهی دورت بگردم که خودت بجای من خودتو خوابوندی ...
3 آبان 1390

گول خوردن وندا

وندای من امروز که از خونه مامانی اینا برگشتیم یه عالم کار داشتم اما شما که این چند روز اصلا روی زمین نمونده بودی و همش توی بغل جا خوش کرده بودی آروم نمی گرفتی،منم.....................................با اجازه گلت توی بغلم خوابت کردم بعد خوابوندمت تو تختت و پیرهن خودمو گذاشتم کنارت،شمام تو خواب دستتو طبق عادت بردی و اونو پیدا کردی و محکم گرفتی و راحت خوابیدی ...................مامانم گول خوردی امروز ببخشید که گولت زدم آخه خیلی کار داشتم فدات بشم ...
2 آبان 1390

وندا و تلفن

وندای نازنینم یه هفته رفتیم خونه آقاجون اینا اگه بدونی چیکار میکردی براشون که نذاشتن بیایم و دوست داشتن بیشتر بمونیم،باهاشون حرف میزدی،با صدای بلند ذوق میکردی،وقتی می خواستن بغلت کنن سر و دستاتو تکون میدادی و جغجغه تو میگرفتی و تکون میدادی وخلاصه کلی شیرین کاری، ولییییییییییییییییییییییییییییییییییی از همهش بامزه تر وقتی بود که بابا اسماعیل زنگ زد و از پشت تلفن باهاش حرف زدی،کاش ازت فیلم گرفته بودم،آخه انقدر بامزه بود که همه فقط نگات میکردیم و ذوقت میکردیم و وقتی تموم شد یادمون اومد که ازت فیلم نگرفتیم و افسوس خوردیم،حالا باشه واسه سری بعد. آقای پدر باهات صحبت میکرد اول خوب گوش دادی بعد انگار که دلت تنگ شده یه کم گریه کردی اومدم آر...
2 آبان 1390

وندا خانم و حمام

مه گل مامانی تا حالا از حمام کردنت ننوشتم نمک زندگیم از ٤٠ روزگیت خودم میبرمت حمام ......توی حمام که هستیم اولش به صدای آب گوش میدی فکر کنم صدای آبو دوست داری الهی قربونت برم،فکر کنم خوش حمام باشی بعدم تا وقتی شستنت تمام میشه فقط نگام میکنی اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااا وقتی از حمام میایم بیرون و میخوام لباس تنت کنم گریه میکنی طرز حمام دادنت به این صورته که اول من میرم حمام و بابا شمارو سرگرم میکنه وقتی حمام گرم شد و بخار گرفت شما میای، مامان میذارتت تو بغلش و بابا آروم آروم آب میریزه روت بعد که شستنت تمام شد بابا شمارو میبره بیرون بعد مامان میاد و تو آفتاب لباس تنت میکنه،عجب حکایتی داریم ما با شما عسل خانم اولا یک روز...
25 مهر 1390

کارای کوچول موچول ما

قطعه ای از آسمان شد سهم من با شمیمی تازه از شوق بهار تا "وندا" آمد در آغوش زمین بسته شد تقویم نه ماه انتظار الهی فدات بشم شمیم روح بخش زندگی که روز به روز شیرین تر میشی،نمی دونی وقتی نگات میکنم چه حس قشنگی دارم قند تو دلم آب میشه وقتی واسم ذوق میکنی و میذارمت جلو تلویزیون تا کارامو انجام بدم سرتو میچرخونی و با نگات دنبالم میکنی دلم میخواد دنیا بایسته وقتی تو بغل یکی دیگه ای دستتو به طرف من میگیری و سرتو تکون میدی و میخوای بیای بغل خودم وای که میمیرم واسه وقتایی که داری گریه میکنی ولی تا صدامو میشنوی آروم میشی   منم آرامش دارم وقتی خوابی و چشماتو باز میکنی ببینی کنارت هستم یا نه و وقتی منو کن...
24 مهر 1390