همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

تاتی تاتی های استوارت مبارک.....

امروز پنج شنبه ست....11 آبان 91 مامان و بابام خیلی خوشحالن......میگن یه روز بزرگه... مدام قربون صدقه ام میرن و بوسم میکنن.... هی مامانم میگه قربون قدمهای مخملیت....تا حالا هزار بار پاهامو بوسیده.....یعنی راه رفتن انقدر ذوق داره؟ . . . . بعـــــــــــــــله که ذوق داره شوق داره حس پرواز داره.. باید مامان بشی تا درکمون کنی..... قربون پاهای کوچولوت برم من   خدایا شکرت هزاران هزار بار موقع ناهار ساعت 2 من و بابا داشتیم ناهار میخوردیم....وندا دوتا قاشق کوچولو خورد و دستشو گذاشت رو شونه بابا و ایستاد...منم واسش لقمه درست میکردم میذاشتم کف دستم تا برد...
11 آبان 1391

اولین شهر بازی

نفس مامان پنجشنبه 16 شهریور 91........دقیقا یکسال و یکماه و ده روزه بودی برای اولین بار رفتیم شهربازی......سوار وسایل برقی شدی خیلی دوست داشتی و برای همه ی بازی هاش ذوق میکردی سوار اسب که شدی خودتو نگه میداشتی.....و لذت بردی....تا جایی که دوبار سوار شدی بعدشم سوار یه سگ خوشمل شدی که به بالا و پایین حرکت میکرد بعدشم شام......که شما فقط چیپس خوردی اینم اولین گل که مامان برات خرید......گل برای گل دخترم اولین شهربازی..(شهربازی ستاره)....بهت خوش گذشت.....دیگه شدیم پایه ثابت شهربازی ...
21 شهريور 1391

یه خبر داغ

یه خبر داغه داغ یه اتفاق ناب امروز 3.2.1391 ونــــــــــــــــــــــــــــدا چهار دست و پا رفت، چند روزی بود تلاش می کردی ، اول دستاتو می بردی جلو در حالت دراز کش بعد باسنتو می آوردی بالا و یه کم با پاهات میرفتی جلو اما همزمان دست و پاهاتو حرکت نمی دادی تا اینکه امروز که خاله سحر اومده بود تا هم شمارو ببینه هم کادوی تولد منو بهم بده باهات چهاردست و پا رفت شمام دنبالش می رفتی مرســــــــی خاله جونم امروز برای اولین بار نشستی هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا داشتی چهار دست و پا می رفتی که وایسادی و یه دستتو گذاشتی کنارت و اون یکی دستتو بلند کردی و خودتو هل دادی به یه سمت و برگشتی و نشستی خ...
3 ارديبهشت 1391

یه اتفاق تازه

سلام ملوسکم 4 شنبه 30.1.1391 می خواستم اتاقو جارو بکشم فکر کردم دیدم امن ترین جا تختته که هیچ اتفاقی نمی افته،خلاصه سر گرم بودم که یهو صدای خانم کوچولو بلند شد.......... دددددددددددددددد با فتحه و بلند در حد داد زدن تا برگشتم قلبم وایساد بــــــــــــــــــــــــــله شما وایساده بودی لب تخت و دستتو تو هوا می چرخوندی و میزدی به لبه ی تخت راستی این عکس دندونات کارای دیگه هم کردی ،ادامه ی مطلب همیشه دوست داشتم فسقلیم رو شکم بخوابه تا ازش عکس بندازم 30.1.1391 توی خواب برای اولین بار غلت زدی و روی شکم خوابیدی، قبلا بیدار می شدی و گریه می کردی تا دمر بخوابونمت البته اینجا فرداشه، که همین طوری هم می می خوردی کلا...
30 فروردين 1391

نوروز 91

سلام قند عسلم اولین بهارت مبارک جقدر ما خوشبختیم که امسال پای سفره ی هفت سین عزیزی مثل تو رو کنارمون داشتیم مامانی البته ما لحظه ی تحویل سال داشتیم تعویض لباس میکردیم،شمارو آماده کردم و گذاشتم تو واکرت و داشتم خودم آماده میشدم تا اومدیم بیایم سر سفره هفت سین سال تحویل شد اینم یه جورشه دیگه عزیز نفسم ایشالا که خداوند مهربان به قلبت عطوفت،به روز و شبت آرامش،به لحظه هایت موفقیت عطا کند و احوالت را به بهترین حالات مبدل کند اینم سفره هفت سین ما که بخاطر وندای نازم که امسال اولین نوروزشو تجربه میکنه این مدلی چیدم عکسای گل خوشگلمو پای سفره هفت سین میذارم ادامه ی مطلب با عیدی که آقای پدر از لای قرآن بهت داده عکس انداختی ...
7 فروردين 1391

8 ماهه شدی خانم توچولو

دردونه خانم 8 ماهه شدنت مبارک با هم رفتیم بهداشت وزنت 150 گرم کم شده بود اما روی نموداره آخه اصلا غذا نمی خوری شیرین عسل این ماه خیلی چیزا یاد گرفتی گفتنی ها: نن نن نن نن نن نن نن نن نن دد دد دد دد دد دد دد دد دد به به به برای هر نوع خوردنی و نوشیدنی ما ما ما ما ما ما ما ما ما ما با با با با با با با با با با با با با اااااایییییی با کسره وقتی میخوای کسی رو صدا بزنی آپ آپ مواقعی که آب میخوری که اگ با کسره انجام دادنی ها: وقتی نشستی به یه طرف بر میگردی تا اینکه روی زمین میخوابی وغلت میزنی اگه بغلم باشی کسی بگه بیا سرتو خم میکنی و می چسبونی بهم همه چیزو دست میزنی و ل...
6 فروردين 1391

وندای این روزها

بهترینم این روزها حسابی بازیگوش شدی رو میزی رو میکشی و هر چیزی که روش باشه میندازی زمین عاشق کنترل تلویزیون و موبایل هستی و با انگشت اشاره ات اونارو میکشی جلو و برمیداری و میندازی وقتی دارم واست می نویسم کیبرد رو میکشی و با دکمه هاش بازی می کنی اگه چیزی دستت باشه و ازت بگیرم یا بخوای چیزی رو برداری و خارج از دسترست باشه گریه می کنی از سه شنبه25.11.90 وقتی چیزی تو دستته میگم بده به مامان میندازی تو دستم اسمتو که صدا میزنم بر میگردی و نگام میکنی دوست داری همه چیزو لمس کنی و بگیری از امروز 29.11.90 سوپتو بعد از میکس کردن بهت دادم و از صافی نگذروندمش یاد گرفتی دکمه های موسیقیه سه چرخه تو بزنی گوشتو میگری ...
29 بهمن 1390