همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

اولین سیزده بدر وندا

گلم سال گذشته توی دلم بودی و امسال کنارم،خیلی خوشحالم که تو رو دارم دلبر مامان امروز برای سیزده با باباجون و مامان سوسنی و خاله های من رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت شمام انقدر دختر خوب و آرومی بودی که همه ذوقتو میکردن و وقتی هم بغلت میکردن و بازی فقط می خندیدی خیلی خوش گذشت خیلی بقیه ی عکسای ناردونه رو میذارم ادامه ی مطلب   ...
26 مهر 1391

اولین سالروز تولدت هستی ما وندا کوچولو

زندگی قشنگ ما وقتی داشت یکنواخت می شد ، خدا یکی از فزشته هاشو کم کرد و هدیه داد به ما، تا زندگیمون روز به روز زیباتر و شیرین تر بشه و ما با همه ی وجود پاره ی تن و عصاره ی زندگیمان را دوست می داریم پرنسسم تولدت مبارک یکسال چقدر زیبا گذشت ، آرزو میکردم خودت بتونی خودتو سرگرم کنی ، بازی کنی ، دنبالم بیای ، صدام کنی و بگی مامان یکسال تو بغل هم خوابیدیم و خواب فرداهای زیبارو دیدیم حالا چهار دست و پا انقدر سریع به همه جا سر میزنی که منم چهار چشمی مراقبتم، میگی مامان، می پرسی کیه ، چیه بابا رو صدا میزنی و میگی دَ دَ تا ببردت بیرون با انگشتای کوچمولوت غذا دهن منو بابا میذاری حالا دیگه سلیقه ی غذایی داری و به جز شیر م...
6 مرداد 1391

من با این تب چیکار کنم

قربون دخمل نازم برم ، فقط یه روز مونده به اولین زادروز پرنسسم اما دیروز باز تب کرده، دکتر هم گفت گلوش عفونت داره و بهش آزیروسین و استامینوفن و دیفن هیدرامین داده ، هفته ی دیگه می برمش یه دکتر دیگه تا شاید بفهمه این عفونت از کجاست امروز پنج شنبه ست و دکتر نیستش اما شنبه حتما هست گل خوشگلم زود خوب شو که دارم دیوونه میشم، بخاطر مامان خوب شو ، خدایا کمک کن  مریضی کوچولوی من زود تموم بشه و درمان بشه و عفونت از بدنش بره
5 مرداد 1391

بازیگوشی....بازیگوشی...بازیگوشی

دختر همه چی تمومم این روزها من یه عالمه کار دارم....کار خونه ، کارای تولد قند عسل...افطاری و..... شمام حسابی کمک میکنی و نمی ذاری یه دقیقه بشینم ....همش باید دنبالت باشم تا اتفاقی برات نیفته خوب من یه کارایی هم کردی: هی مامان دنبال چنگالت می گشت.....هی میدیدم دستمال مرطوبت صدا میده....فکر میکردم میخوره به وسایل توی کیفم و اونا صدا میدن ....تا امروز صبح در دستمالو برداشتم دیدم چنگالت اونجاست سوهان ناخن و ناخن گیر و یه سنجاق قفلی رو انداختی تو بطری آب معدنی و نذاشتی کارمو تموم کنم.....حالا ناخنای یه دستت کوتاهه و اون یکی بلند تا بابا خدارو شکر میکنه...حتی اگه آروم بگه...دستاتو میبری بالا و خدارو شکر میکنی...ماهم از ذوق می میریم ...
1 مرداد 1391

این روزها.....

عطر یاسم....باغ گیلاسم هر روز که میگذره ثانیه به ثانیه اش خاطره ست....هر لحظه با مزه تر و بازیگوش تر میشی گریه هات لوس لوسی شده.....وقتی چیزی میخوای یا میخوای بابا ببردت بیرون بغض میکنی....توی خواب دست میزنی.....در حین بازی یهو رو زمین دراز میکشی....پرینتر بابا رو روشن و خاموش میکنی.....مدادو خودکارو ماژیکای بابا رو هی میذاری تو دایره های سر جاشون هی برمیداری.....Dvd player رو هل میدی تا از پشت میز بیافته....طی سه جلسه ست بابا میبردت حمام و من میام میشورمت و از حمام کردن لذت میبری.....اسباب بازیهاتو تق تق میزنی بهم....موبایل و میذاری تو لیوان و لیوان و به زور میذاری تو پارچ آب.... سر بطری آب معدنی رو میذاری روشو بر میداری اونم درسته درست...
27 تير 1391

بازی این روزها

دخمل وروجک ما بازی میکنه بیا و ببین دردونه ی من عاشق اینه که موبایل ، عروسک یا هر وسیله ای  که دستشه بندازه و ما واسش بیاریم و دوباره اونو بندازه و ............... این داستان ادامه دارد....خودشم کلی کیف میکنه و میخنده دیروزم که داشت موبایل منو مینداخت یهو از تلویزیون صدای زنگ تلفن اومد ........خانم گل برگشته بود و روی زمین به تلفنم نگاه میکرد از جمعه تا حالا اتل متل توتوله بازی میکنه در حد تیم ملی از همون جمعه یاد گرفته تا میگیم کو پات ، پاشو میگیره و نشون میده غذا خوردن فندقی ما هم گاهی هست و گاهی نیست شده ، و صد البته که خودش باید غذا بخوره ، انقدر با مزه ست وقتی با قاشق غذا میخوره (بچم قاشق و درست دست میگیره و میبره سم...
22 تير 1391

یه دنیایی وندای من

سلام گل خوشبوی من قربونت برم که هر روز یه عالمه کار جدید میکنی و منم ذوق مرگ میشم ملچ ملوچ میکنی دیدنی البته بدون اینکه غذا بخوریا با دهن خالی منم اداتو درمیارم و یه بار من انجام میدم یه بار شما و کلی باهم می خندیم راستی قبلا صداتو خش دار میکردی الانا من صدامو اینجوری میکنم شمام پشت سر من انجام میدی و باز باهم کیف میکنیم راستی مامی دوشنبه ی گذشته لبت خورد به لبه ی مبلت و بالای لثه ات زخم شد انقدر ترسیدم و انقدر گریه کردی ، اولش فکر کردم دندونای بالاته اما بعد دیدم خدارو شکر نیست اما گلم خیلی بد بود ایشالا دیگه چیزیت نشه  شنبه ی گذشته دونه های قرمز هم ریختی بیرون اول فکر کردم حساسیته اما دوشنبه عمه فرزانه دید و گفت مخملکه ام...
19 تير 1391

ماه آسمونم

تو که ماه بلند آسمونی    منم ستاره میشم دورتو میگیرم اگه ستاره بشی دورمو بگیری     منم ابر میشم روتو میگیرم اگه ابر بشی رومو بگیری     منم بارون میشم نم نم میبارم اگه بارون بشی نم نم بباری     منم سبزه میشم سر درمیارم اگه سبزه بشی سر در بیاری     منم گل میشم و کنارت میشینم ماه من ، یکی یه دونه ی من الان که برات مینویسم یازده ماه و یازده روز و یازده ساعته از اومدنت به زندگی ما میگذره و چقدر این یازده ماه زیبا و تماشایی بود چقدر زود گذشت ، همه ی دنیای من کم کم داریم به لحظه ی ناب تولدت نزدیک میشیم به روزی که بهترین و زیباترین لحظه...
18 تير 1391