وندا و تلفن
وندای نازنینم یه هفته رفتیم خونه آقاجون اینا اگه بدونی چیکار میکردی براشون که نذاشتن بیایم و دوست داشتن بیشتر بمونیم،باهاشون حرف میزدی،با صدای بلند ذوق میکردی،وقتی می خواستن بغلت کنن سر و دستاتو تکون میدادی و جغجغه تو میگرفتی و تکون میدادیوخلاصه کلی شیرین کاری،
ولییییییییییییییییییییییییییییییییییی
از همهش بامزه تر وقتی بود که بابا اسماعیل زنگ زد و از پشت تلفن باهاش حرف زدی،کاش ازت فیلم گرفته بودم،آخه انقدر بامزه بود که همه فقط نگات میکردیم و ذوقت میکردیم و وقتی تموم شد یادمون اومد که ازت فیلم نگرفتیم و افسوس خوردیم،حالا باشه واسه سری بعد.
آقای پدر باهات صحبت میکرد اول خوب گوش دادی بعد انگار که دلت تنگ شده یه کم گریه کردی اومدم آرومت کنم دیدم نخیر خانم خانما واسه باباجونش ناز میاد آخه آروم شدی و هی میگفتی هه....... .هه بعدم ذوقای بلند دوباره هه....هه..........هه بعد باز گریه لوس لوسی بعد میخندیدی و آخرشم فقط گوش میدادی و چشاتو گرد و لبتو غنچه کرده بودی
راستی یادم رفته بگم وقتی خونه ی مامانی هستی پتوی کوچولویی های منو استفاده میکنی حتما واست عکسشو میذارم
گلبونت بشم باهم خرید هم رفتیم واست چند تا شلوار بافت خریدیم ولی پالتو خوشمل گیرمون نیومد