همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

مادرانه فقط برای تو

کودکم داشتنت بمن حس زیبایی می دهد و دوست داشتنت زیباترین حس دنیاست دوستت دارم مهربانم ای خوب! یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را همه ی هستی و رویایش را،به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد،لحظه ها را  با تو،به خدا بسپارد مهربانم ای خوب! یک نفر هست که با تو تک و تنها،با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پر احساس و خیال است و سرور مهربانم!این بار یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو  به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح،گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش،راهی خانه خورشید شوی و پر ا...
12 دی 1390

هنر دست خاله صبا

دلبندم خاله جون صبا واست لباس بافته و فرستاده،نگار خانمم یه لباس خیلی زیبا واست بافته،دستشون درد نکنه،خدا کنه بتونم جبران کنم،بازم ممنون این هنر دستای خاله جان صبا اینم هنر دستای خاله نگار     ...
11 دی 1390

وندا و بابا

امروز من و بابا چند تا عکس ازت انداختیم تا بدیم آتلیه واست درستش کنن(چون می خواستیم عکس بدون لباس باشه و آتلیه ها هم سرده تو خونه گرفتیم)حسابی خسته شدی و زدی زیر گریه بهت به قول خودت مم دادم و سپردمت به بابا،بابا هم واست دعای عهد گذاشت تا بخوابی،اومدم تو اتاق بهتون سر بزنم دیدم جفتتون خواب خوابین. بابا حتی رو تختی رو پهن نکرده همین طوری خوابش برده   ...
8 دی 1390

وندا عاشق نیایشه

عزیز دلم اول ماه صفر با مامان سوسنی رفتیم دعا خونه ی یکی از دوستاشون،انقدر آروم بودی و با آرامش به دعا گوش دادی که دوست مامانی نوشین خانم برده بودت تو آشپزخونه و همه شون خوردنت،یه خانمه هم خیلی دلش می خواست بغلت کنه و آخر مجلس که لامپها خاموش بود اومد شمارو بغل کرد شما هم سرتو گذاشتی رو شونه هاش و خوابیدی،مامانم دعای مفجعه رو هم خوندن من اولین بار بود می شنیدم خیلی به دلم نشست منم نذر کردم از این خونه بتونیم بریم اولین ماه صفر بعدش دعای مفجعه بذارم،این دعا در ذکر حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) است. اینم تیپ گوگولی من که رفتیم خونه نوشین خانم ...
8 دی 1390

بدون پوشک خوابیدن وندا

عشق من شما از همون موقع که دنیای ما شدی (یعنی از لحظه ی اول تولدت )وقتی خواب بودی(با عرض معذرت)جیش نمی کردی،مامانی و بابا هم همیشه می گفتن بذار شبا بدون پوشک بخوابه اما می ترسیدم یهو خودتو خیس کنی و کلیه های فسقلیت سرما بخوره تا اینکه از پنج شنبه 1.10.1390 شب رو بدون پوشک گذروندی،و حالا دیگه شبا پوشک نمی شی، الهی قربونت برم که خیلی گلی و تمیزی هزارتا بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس ...
3 دی 1390

اولین شب یلدای نفس

هندونه بده قاچ کنیم،لپ هاتو بده ماچ کنیم،غماتو بده چال کنیم،بخند تا ما حال کنیم یلدای همه ی نی نی ها مبارک سلام فندق من پسته ی من ،چند روزی خونه ی مامانی اینا بودیم و حسابی با خاله سارا خوش گذروندی،بردمت دانشگاه که مدرکمو بگیرم یکی از استادام دیدت و کلی ذوقت کرد اینقدر دختر خوبی بودی البته که دست مامانی درد نکنه که باهامون اومدن و شمارو گرفتن تا من برم دنبال کارام،با آقاجون و خاله هم رفتی واسه شام کباب گرفتی و اصلا هم اذیت نکردی آخه ددری شدی و تا وقتی بیرونی آروم آرومی، بعدشم چهارشنبه اومدیم خونه و شب واسه شب یلدا رفتیم خونه بابا بزرگ(پدری) و کوچولوی من اصلا آروم نبود همه ی عمه ها هم بودن و انقدر دوست داشتن بغلت کنن و باهات با...
1 دی 1390

دیگه یاد گرفتی

جوجه ی من دیگه تا می ذارمت رو زمین فورا می غلتی ،نمی شه یه دقیقه تنهات گذاشت،امروز 23.9.1390 یه دقیقه رفتم تو آشپزخونه تا برگشتم دیدم دخمل کوچولوی زرنگم غلت زده و دستشو هم تونسته آزاد کنه و گریه هم نکردههههههههههههههه آفرین جوجه ی من اینم یه بار دیگه ست،میگم نمی شه رو زمین گذاشت شما رو اینم لثک وندا البته باید میذاشتم یخ بزنه اما ترسیدم گلو درد بگیری   ...
23 آذر 1390

بازی با مادرخانومی

شکوفه ی سیبم پنج شنبه ١٧.٩.١٣٩٠ که خونه ی مامانی اینا بودیم صورت خوشگلتو برگردونده بودی یه سمت دیگه و هر چقدر صدات میکردم و باهات صحبت میکردم نگاه نمی کردی فقط می خندیدی عاشق این بازیگوشیاتم ...
22 آذر 1390

وندا غلت زد

عشقم ،زندگیم ،همه ی وجودم، مامانیه من امشب ٢١.٩.١٣٩٠ شماااااااااااااااااااااااااااااااا غلت زدی چند وقتی بود منتظر بودم ولی هیچی به هیچی تا اینکه متوجه شدم شما اصلا رو زمین نیستی که بخوای بغلتی یا تو بغلمونی یا تو کریر یا روروک،خلاصه گفتم باید هر طوریه و هر چقدر اعتراض کنی بذارمت رو زمین وووووووووووووووو تلاشها از دیروز شروع شد و تا امروز ظهر هم ادامه داشت تا اینکههههههههههههههه امروز نازگلم موفق ششششششششششششششششششد و اینک وندای زررررررررررنگ ...
21 آذر 1390

خوابیدن وندا عسل با شعر و لالایی

فدات بشم الهی جدیدا با شعر یه روز یه آقاخرگوشه + لالایی معروفت (لالالالایی لالالالایی) میخوابی و من و بابا هم گاهی باید مدام تکرارش کنیم تا بخوابی،دیشب همینطور که داشتم واست می خوندم صدامو ضبط کردم و حالا واست همونو میذارم و دیگه فک مامان درد نمی آد ولی عسلم خیلی باهوشییییییییییییی چون تا صدای ضبط شده رو واست میذارم برمی گردی نگاش می کنی و بعد یه نگاه بمن میکنی،و وسطاش که یهو صدای خودتم میاد چشات گرد میشه و نگاش می کنی،یه بارم با صدای خودت که قبلا ضبط کرده بودم خانمی خوابت برد، بوووووووووووووووس این لالایی هم مخصوص خودته خانم خانما لالا  لالایی    لالا  لالایی وندا کوچولو    دختر منی عسل ماما...
19 آذر 1390