بازیگوشی....بازیگوشی...بازیگوشی
دختر همه چی تمومم این روزها من یه عالمه کار دارم....کار خونه ، کارای تولد قند عسل...افطاری و.....
شمام حسابی کمک میکنی و نمی ذاری یه دقیقه بشینم ....همش باید دنبالت باشم تا اتفاقی برات نیفته
خوب من یه کارایی هم کردی:
هی مامان دنبال چنگالت می گشت.....هی میدیدم دستمال مرطوبت صدا میده....فکر میکردم میخوره به وسایل توی کیفم و اونا صدا میدن ....تا امروز صبح در دستمالو برداشتم دیدم چنگالت اونجاست
سوهان ناخن و ناخن گیر و یه سنجاق قفلی رو انداختی تو بطری آب معدنی و نذاشتی کارمو تموم کنم.....حالا ناخنای یه دستت کوتاهه و اون یکی بلند
تا بابا خدارو شکر میکنه...حتی اگه آروم بگه...دستاتو میبری بالا و خدارو شکر میکنی...ماهم از ذوق می میریم
میگم کو گوشت گوشتو میگیری...می دونستی خیلی باهوشی؟؟؟؟؟
دیگه دخملم با لیوان آب میخوره به راحتی...اما اگه تشنه نباشه بازی میکنه و آب و میریزه
وقتی هم تشنه ست و میخواد با شیشه آب بخوره با دندون سر شیشه شو میگیره و میگه اِه اِه اِه تا شیشه رو بگیرم بالا و خانمی آب نوش جان کنن
هر موقع هم میخواد کمکش کنیم تا کاری رو انجام بده باز میگه اِه اِه اِه مثل باز کردن در بطری
معنی کلمه ی کیه رو کامل متوجه میشه
به توپ میگه پَ یا پوب
تلفظ چ و س رو هم داره تمرین میکنه....چیه ...سیه...سیز
تا خوراکی میبینه میگه بَه بَه....وقتی هم داره چیزی میخوره که باب طبعشه سرشو به طرفین تکون میده و میگه بَه