اولین سفر وندا روزی خوب بعد از ......
سلام دختر کوچولوی نازم
خدارو شکر حالت کاملا خوب شده
دوستای گلم ممنون از همتون که تنهام نذاشتین
پنجشنبه ساعت10.30 وندا رو بردم یه دکتر عمومی دکتر عبدالهی ، تا وندارو دید گفت خانم این بچه عفونت داره ، خدارو شکر کن که با این تب چیزیش نشده ،داروی سفکسیم و فورازولیدون و استامینوفن بهش داد و گفت سریع شروع کنم
سه مرتبه که داروهاتو بهت دادم خدارو شکر تبت قطع شد، از مطب دکترکه اومدیم مامان سوسنی هم اومد خونمون و جلوی من خودشو میگرفت که گریه نکنه اما آخرش..... داروهاتو هم بهت دادن
خاله صبا هم مرتب زنگ میزد و احوالتو می پرسید و همش گریه میکرد ، ما هم که رفتن خونشون و کنسل کرده بودیم ، دوباره تصمیم گرفتیم بریم ، ساعت یک ظهر بود که حرکت کردیم و تا عصر تبت کامل قطع شد و و حتی برای ناهار که ایستادیم از ناهارتم خوردی و خیار هم خوردی ، اما توی راه همش خوابیدی ، کسل بودی ، بابا هم هی دعا میکرد پاشی و بازی کنی
شب ساعت 2.30 بود که رسیدیم کرج انقدر خاله با دیدنت خوشحال شد ، خیلی هم شما با خاله انس گرفتی حتی وقتی کنارت بودم و خاله می رفت دنبالش گریه می کردی
خیلی بهمون خوش گذشت ممنون خدا جون که سلامتی کوچولوی نازمو بهش برگردوندی و ما دوباره بازی کردنشو دیدیم و شاد شدیم
اینم یه عکس از باغچه ی قشنگ خونه ی پدرشوهر خاله