سال نود هم تمام شد
دردونه ی من سال نود داره میره و من چقدر دلتنگ میشم،سالی که گذشت بهترین سال توی تموم عمرم بود،چون یه کوچولوی ناز و از خداوند هدیه گرفتم،
دختر گلم چقدر سال خوبی بود ،تمام ثانیه ها با هم بودیم و خیلی از اولین اتفاقات زندگیت توی این سال رقم خورد
اولین شیر خوردنت...اولین نگاهت...اولین لبخندت...خنده و قهقهه هات....وای که چقدر شیرینه اولین بار که غلت زدی....اولین بار که نشستی....
اولین بار که طعم غذا رو چشیدی...اولین بار که باهم بیرون رفتیم...اولین خریدی که رفتیم... اولین بار که دنبالم گریه کردی و منو خواستی...خدایا یاد آوزیش هم شیرینه
اولین بار که مریض شدی و سرما خوردی..چی کشیدیم دوتامون
اولین بار که گفتی مامان و هنوزم وقتی لبتو غنچه میکنی و لبات درست رو هم قرار نمی گیره و میگی مامان دلم ضعف میره...
آواز خوندنات ،حرف زدنات همه و همه تو این سال بوده...
سال خوبی رو با هم گذروندیم،سالی پر از شادی و تجربه های جدید
ولی دیگه باید دفتر این سال و با هم ببندیم و خودمونو آماده کنیم تا سال جدید رو با نشاط شروع کنیم
تقریبا 4 ساعت مونده به سال تحویل و من هنوز نخوابیدم،شما و بابا خوابیدین،منم سفره رو چیدم و لباساتو آماده کردم و حالا دارم واست آخرین پست سال نود رو می نویسم
دختر عزیزم می خواهم بدانی که با آمدنت بمن معنا دادی و با بودنت دنیایم را رنگین ساختی
همیشه عاشقانه دوستت دارم