همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

عکسهایی از 6 ماهگی

بازی بازی دستمال بازی با یه عالمه عکس بریم ادامه ی مطلب دیدی گوشتو می گیری فقطم سمت راستی رو فعلا روی دستت بلند میشی حالا کی سینه خیز بری معلوم نیست اینم یه مدل تیپ زمستونه واسه آخرای سال اینم یه نوع بازیگوشیه تاب بازیه زندگیم   ...
4 اسفند 1390

چند تا عکس از عسل مامانش

ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین آسمانی می شوم وقتی نگاهت میکنم بقیه رو چون زیاده میذارم ادامه ی مطلب،بریم ببینیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همیشه بخند عروسکم مجبور شدم تو شیشه بهت فرنی بدم اما بازم نخوردی قربونت برم که تو خواب خیلی تکون می خوری این جوری که می خوابی و آرومی من می خورمت که ببین چقدر لوس خوابیدی عاشق اینی که لباساتو از تنت بیرون بیارم و دیگه تنت نکنم امانمیشه که روبان سر که خوردنی نیست!!!!!!!!!!!!!!! عاشق این حرکتتم داشتم شکمتو ماساژ میدادم بهم کمک کردی و لباستو بالا گرفتی آخرش من شمارو می خورماااااااااااااااااااااا دخمل نازم بهت می نازم بووووووووووووووووووووو...
22 بهمن 1390

چند تا عکس از 5 ماهگی

ناناز م می خواستم بهت دارو بدم قاشقو گرفتی و ول نمی کردی عکس عروسک شدنت رو میذارم ادامه ی مطلب بدون شرح مامی گذاشتمت رو زمین و صورت ماهت سمت کتابا بود یهو هی هوم هوم کردی و تا برگشتم نگات کردم دیدم چرخیدی سمت مامی و داری صدام میزنی،دوست داشتم بخورمممممممممممممممت ...
5 بهمن 1390

بازم عکس

فرشته کوچولو ببین مثل خان های قدیم نشستی و دلقک دربار داره شمارو می خندونه فعلا بعد از غلت زدن دایره ای  می چرخی اینجا خیلی خوابت می اومد اما نمی خوابیدی و گریه می کردی بابا پیشنهاد داد بریم با ماشین بچرخیم تا بخوابی،بعد از عکس سرتو گذاشتی رو شونه ام و خوابت برد ...
12 دی 1390

هنر دست خاله صبا

دلبندم خاله جون صبا واست لباس بافته و فرستاده،نگار خانمم یه لباس خیلی زیبا واست بافته،دستشون درد نکنه،خدا کنه بتونم جبران کنم،بازم ممنون این هنر دستای خاله جان صبا اینم هنر دستای خاله نگار     ...
11 دی 1390

چند تا عکس تا 5 ماهگی

من که کشته مرده این یکیم بقیه رو میذارم ادامه ی مطلب حتما ببینید از دست ندین خیلی اتفاقی تونستم اینطوری ازت عکس بندازم مامانی دوربین این طرفه نشد از زبون بیرون آوردنت عکس بندازم خیلی تند و تیزیا خودمو کشتم تا بخندی ولی تا دوربینو می بینی هیچ کاری نمی کنی بالاخره خندیدی وندا ببین چی شدی ماما کجاییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من چلخیددددددددددددددم نگا کن لوس لوسی خوابیدنتو نمی ذالم دیده للاس تنم تنی ماما قند عسل عاشق اینم که وقتی می خوابی دستتو میاری بیرون و میذاری رو پتوت اینجا تازه از خواب بیدار شدی و رو شکم مامان صدف خوابیدی آفتاب گرفتن قند عسل خونه ی آقایی حاجی ...
6 دی 1390

خودت ایستادی واسه عکس

وایسین تا مادر خانومی کفشمو پام کنه بعد آقای پدر منو بگیر نیفتما آی آی آی افتادددددددددم آهان باید خودم وایسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هورااااااااااااااااا خودم تونستم آفرین دخمل عزیزم که از پس هر کاری برمی آد اینجا من و مامانی تو اتاق بودیم یهو بابا و خاله سارا پریدن تو اتاق و بابا با یه ذوق باور نکردنی دوربینو داد دست مامانی و هی میگفت خودش وایساد ببینید ...
13 آذر 1390