همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

پرنسس وروجک

1391/5/18 7:16
نویسنده : مامان صدف
461 بازدید
اشتراک گذاری

وروجک بازیگوشم سلام

قربونت بشم خیلی بامزه شدی ، هر روز کارایی می کنی که من ذوق مرگ میشم

قبلا که یادته گفته بودم دی وی دی رو از پشت میکشی تا می افته و می خندی......حالا دیروز رفته بودی پشت میز و هی می گفتی اِه اِه اِه .....اومدم دیدم گیر دادی به کابل دی وی دی به تلویزیون.....از جاش بیرونش آوردم دادم بهت تا یه لبخند خوشگل و رضایتمند تحویلم دادی

یه دونه ی من پاتو میذاری رو بالش قلقلی و میری رو مبل....حالا امروز 17 مرداد 91 تونستی بری رو مبل تکیه ...آخه بالشه کنارش بود....انقدر ذوق کردی......منم همین طور.....فکر کنم چون این یکی به دیوار نچسبیده و پشتش بازه خوشحالت کرد

می بینی مامانی چه دردونه ای هستی، از چشمای خوشگلت بازیگوشی میباره

از مبل کنار اوپن آشپزخونه هم میرفتی بالا .....اما حالا دوست داری بوسیله ی اون بری ببینی رو اوپن چه خبره و اگه نتونی نق میزنی تا بیامو کمکت کنم

ظهر نشسته بودم و داشتم به کارای شخصی ام میرسیدم...دوباره دنبال بازی جدید از مبلا رفتی بالا...... برگشتی و.......به آرگ اوپن اشاره میکردی و ذوق میکردی و تشویق منو میخواستی .....نگاه که کردم دیدم هالوژنارو روشن کردی .....تو بغل گرفتمت و بوسیدمت و ذوقت کردم......از ذوقِ من به وجد اومدی و با خنده و ذوق بهشون اشاره میکردی و می گفتی دَدَدَ اَت

جدیدا تو گریه هات میگی :  دَدَدَدَ ججججج دَتیجججج

عاشق گفتن دَتیش هستی اونم به این غلیظی دَ َ َ َ َ َ َ تیش یعنی فتحه ی روی د رو میکشی

راستی یادم رفته بود بگم دخمل باهوشم ..... دکمه ی کاست رادیو ضبطم رو هی میزنی و درشو باز و بسته میکنی

بعد از خوردن می می مزه مزه کردی و گفتی هههههَم منم خندیدم و بوسیدمت دیگه هی تکرار کردی و منم میگفتم جانم و میخندیدی

مثل جوجه همه چی رو میبری سمت دهنت .....جدیدا تا میگم این خوردنی نیست .....همون طور که دستت تو دهنت و هنوز نذاشتیش تو دهنت میخندی تا بخندم و بهت اجازه بدم ....اما نمیشه

داشتی یه سیم میکردی تو دهنت گفتم آ آ ...این خوردنی نیست....وندا اینو تو دهنش نمی کنه....آوردیش بیرون و واست دست زدم....دوباره بردیش سمت دهنت ...تا نگات کردم ...انداختیش و دست زدی

چسبونکاتو انداختی تو تختت........بعدم داشتی با تلاش زیاد میرفتی تا بیاریشون، ببین پاتو کجا گذاشتی و چی واست شده 4پایه

دیگه خودم گذاشتمت توتخت اماااااااااااااا......رفتی سراغ خرگوش کوچولویی که چسبوندم کنار تختت..... هی برش میداشتی و دوباره میچسبوندیش هر جا دوست داشتی و کلی هم باهاش حرف میزدی و ذوق میکردی و خودتو تکون میدادی

از شب تولدت تا الان بلد شدی چطور جلب توجه کنی.....یه کم چهار دست و پا میری بعد یه پاتو دراز میکنی....بعد اون یکی پات و هی می خندی....بعدم غلت میزنی.....و چون شب تولدت خیلی ذوقت میکردیم دوست دار ی و ادامه میدی...وتا بابا از سرکار میاد یا یه جایی میریم یا میخوای باهات بازی کنم....اینکارو انجام میدی

هر جا مهمونی میریم یا بیرون همه عاشقت میشن ، این شبا که میریم افطاری همه ی توجه ها به شماست......خونه ی عمه زهرای من که رفتیم نی نی همسن شما زیاد بود اما انقدر همه ذوقتو میکردن که دهنم وا مونده بود

دیشبم خونه ی دختر عمه ام بودیم ....یه آن خاله سحر گفت به صورت همه دقت کن ....همه ی چشا رو ونداست و همشون هم دارن لبخند میزنن و ذوقشو میکنن

مامانی من به دخترم افتخار میکنم که اینقدر خواستنیه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نوژاجوني
21 مرداد 91 11:25
عاشقتم ونداجوني.كارات درست مثه نوژا جون منه .خيلي ميخوامت زيباي من


الهی قربون جفتشون برم که انقدر بانمکن
مریم(مامان روشا)
21 مرداد 91 15:55
ای وروجک من....اونجا چیکار میکنی خاله


کارای خوب خوب خاله جونی
بابا اسماعیل
22 مرداد 91 22:02
الهی قربون برم . حیف که من این صحنه ها رو فقط میتونم از تو عکسات ببینم


همینم خوبه بابایی ، ایشالا زنده باشی عزیزم
فیروزه
30 مرداد 91 23:21
ای جونم خیلی بانمک و خواستنیه . هر روز بیشتر و نازتر از دیروز.


مرسی عزیزم لطف دارین