همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

لغت نامه و روزهای شیرین آخرای 15 ماهگی

1391/9/5 10:51
نویسنده : مامان صدف
448 بازدید
اشتراک گذاری

دختر دردونه ی من ...زندگیم...نفسم

هر روز با تو به شیرینی میگذره و ما غرق در خوشی و لذت ،تا حدی که گذر زمان رو به فراموشی میسپاریم

و فقط گاهی با گفتن چه زود گذشت به گذر روزها دقت میکنیم

عزیز دلم محرم امسال هم آمد و شما دومین محرمتو تجربه کردی...اما امسال برای امام عزیزمان و فرزندانش به سینه زدی

گل زیبای من لباس محرمی نپوشیدی ولی عاشق صدای دسته های عزاداری سرور شهیدان بودی و تا صدای طبل و نوحه می شنیدی سرتو میچرخوندی و غرق تماشا میشدی تا حدی که هر چقدر صدات میکردم جواب نمیدادی....حسابی هم مراسم روضه ی مادری رو با اداهای نازت و دلبریهات بهم میریختی و حواس همه به شما بود

عشقم 20 آبان وقتی تلفن بابا قطع شد گفتی دَتِه.....و جدیدا میگی دَت شووو

به نازی میگی دازی یا ناسی....لباساتو نازی میکنی و میگی بَــه...عاشق لباساتی...به پوشکای تمیزت هم میگی بَـــــــــــه

عشق راه رفتنیا....فقط دور میزنی و تو خونه میگردی...مهمونی هم که میریم همینه

به پیشی میگی ایشی....و تا میگم پیشی چی میگه میگی اَ او یا مَ او

13 آبان نشوندمت رو لگن و گفتم جیــــــــــــش...شمام تکرار کردی ایـــــــــش

میگم اسمت چیه میگی دَدا..البته برای تلفظ دا لبتو مثل تلفظ اووو میکنی

انقدر اسمتو میپرسم تا خودت سوال و جواب میکنی...اسِـچی؟ دَ دا....اسـِچی؟دَ دا

حالا هم اسمتو میگی دَ دِ

اهرم در ماشینو میکشی و درو باز میکنی بعد هلش میدی تا کامل باز بشه و بعدم به من نگاه میکنی ببینی عکس العملم چیه...اگه خندیدم واسه خودت دست میزنی ....اگه گفتم خطرناکه خودتو میکشی عقب

به سوزن...میل بافتنی و هر چیزی که شکسته و  تیزه میگــــــی ژژژژژژژژژژژ زِه

فندقم داری راه میری زانوتو خم میکنی و خودتو میندازی زمین و میگی آخ....یا اگه اتفاقی برات بیفته باز میگی آخ

رفتیم خونه ی خاله نرگسم ....تا رفتیم تو سالن گفتی ماییی ...بعدم رفتی جلو آکواریوم و  ماهیا رو نگاه  میکردی  و میخندیدی و براشون دست میزدی

به می می میگفتی مَ می...حالا میگی می می

جمعه 3 آذر رفتیم هایپراستار و برات ماشین گرفتم اما فقط 15 دقیقه نشستی..........اینم اولین دفتر نقاشی و پاستل گل دخترم

مَه روی من دیگه راحت کشو کمدتو باز میکنی و لباساتو میپوشی مثلا

گل خوش بوی من یاد گرفتی تا از بیرون میایم شلوارتو بیرون میاری....اینم شلوار راحتیته که دوست نداری پات باشه

توی حال نشسته بودم گفتم نفسی جوجوتو بیار آوردی....نی نی رو بیار آوردی.....توپی بیار....رفتی اما دست خالی برگشتی...دوباره گفتم توپی بیار...رفتی تو اتاق اما هی میگفتی اِه اِه....اومدم دیدم توپت زیر روروئکت گیر کرده و نتونستی بیاری دختر زرنگ و باهوشم

روش جدید رفتن رو مبل و نشستن...اگرم نشد قیافه ی نازت اینجوری میشه تا که موفق بشی و بخندی

علاقه ی زیادی هم به نشستن توی ظرفای کوچولو داری و خودتو جا میدی عشقم

اول نی نی رو خوابوندی و گذاشتیش رو زمین و بعد خودت کنارش خوابیدی...(دقیقا مثل مامان و وندا)

قورمه سبزی خورون به روش وندایی.....

اینم خیار خوردنت عسلم

با هم رفتیم بیرون....رفتیم سوپری ماکارونی بگیرم شما هم آبنبات دیدی.....انقدر با نمک دو دستی گرفته بودیش و میخوردی...وقتی هم آمدیم خونه انگشتتو میکشیدی رو آبنباتت و میخوردی

گل نسترنم میگی آبّی...آبّی....بعد آب که بهت میدم میشه این....

این خنده هم تقدیم به پسته ی خندانم...تا میگم بخند عکس بگیرم اینجوری میخندی گل خوش خنده ی من


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 آذر 91 3:50
قربونت شیرین زبون
صدف جون تومامان خیلی مهربونی هستی خوش به حال ونداجونی


لطف داری آناهیتا جون...برا خودت برای آرمیتا ناناز
مامان نوژا
15 آذر 91 9:18
توی همه عکسها یه جوری نشسته که انگار میخواد پاشه در بره


آره واقعا یه جا بند نمیشه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
3 دی 91 16:43
عزیزم نگرانتون شدم کجایی خانومی؟!
ونداجونم


مرسی عزیزم.اومدم پیشت آناهیتا جونم
خاله سحر
26 دی 91 12:08
الهی دورت بگردم نفسم که وقتی از ته دل میخندی خیلی خوردنی میشی عروسک


مرسی خاله جون سحری بوووووس