همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

وندا یعنی عشق،زیبایی

1390/6/30 2:23
نویسنده : مامان صدف
1,975 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من مامان صدف و بابا اسماعیل توی خرداد 84 همدیگه رو دیدیم و شهریور 86 با هم ازدواج کردیمniniweblog.com،یکسال بعد از ازدواجمون من دانشگاه رشته معماری قبول شدم ،فوق دیپلمم رو که گرفتم واسه کارشناسی ثبت نام کردم اما شب روزی که امتحان داشتم عروسی خواهرم صبا بود و از کنکور جا موندم،رفتم سرکار تا دوباره ثبت نام کنم،وقتی دفترچه رو پست کردم فقط به دانشگاه فکر میکردم و درس خوندن،تا اینکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

در 6 دیماه 89 متوجه شدم یه فسقلی تو دلمهniniweblog.comوقتی به آقای پدر گفتم کلی ذوق کرد

بعد ما دوتایی آقاجون و مادری و خاله سارا رو دعوت کردیم رستوران و خبر ورودتو بهشون دادیم واسه خاله سحر که دانشگاه استهبان بود و خاله صبا که تهران بود هم همون شب مسابقه 20سوالی گذاشتیم همشون خیلی ذوق کردن،و بعد به همه گفتیم،منم دیگه تا آخر بهمن ماه بیشتر سرکار نرفتم چون بابا اعتقاد داشت که کوچولوش اذیت میشه.niniweblog.com

                                           niniweblog.com

اولین ویارم کله پاچه بود و بیشتر میوه هوس میکردم یادمه هوس خرمالو کرده بودم و فصلش نبود و مادری واسم پیدا کرد ولی گفته بودن زن حامله نباید بخوره ،منم یه کم خوردم

این عکس دومین سونویی که رفتم

توی سونوی آخر دکتر لپاتو نشونم دادو بیقرارترم کرد

،20فروردین 90 رفتیم سونو و دکتر سروش ارشدی گفت یه دخمل سالم و بازیگوش دارین، آخه مامانم تو اصلااجازه نمیدادی دکتر معاینه کنه و همش تکون میخوردی.

اولین بار هم صدای قلب نازنینتو 12 اردیبهشت ماه 90 شنیدم....با خاله سحر رفته بودم دکتر.....انقدر برام لذت بخش بود و با ذوق به بابا گفتم بابا دلش ضعف رفت....بابا هم برای اولین بار صدای قلبتو  21 خرداد شنید

                  niniweblog.com

قرار بود 8شهریور بدنیا بیای ولی همه ی ما رو غافلگیر کردی و 6 مرداد که من کنکور داشتم وجود نازنینتو به همه ی زمینی ها نشون دادی و من از پس بزرگترین کنکور زندگیم بعد از 15.5ساعت با موفقیت در بیمارستان فوق تخصصی مادر و کودک براومدم.

اینم یه عکس از وسایل اتاقت وندا توچولو

خوش اومدی امید زندگی ما

پسندها (1)

نظرات (2)

مینا
30 شهریور 90 19:08
وای چقدر نی نی تون نازه.اسمشم خیلی خوشگله مثل خودش.من اتفاقی این وبلاگو دیدم ولی خیلی خوشم اومد
خاله صبا
16 مهر 90 20:45
سلام خاله
الان به خاطرندیدنت بغض کردم
دلم واست یه ذره شده توشیرینی زندگی همه ی ماهستی
به زندگی هممون رنگ دیگه ای زدی
ایشالا همیشه خندون وسلامت ببینمت

خاله ی بی معرفتت صبا


سلام خاله جون دل همه ی ماهم واست تنگ شده ایشالا زودتر همدیگه رو ببینیم