یه دنیایی وندای من
سلام گل خوشبوی من
قربونت برم که هر روز یه عالمه کار جدید میکنی و منم ذوق مرگ میشم
ملچ ملوچ میکنی دیدنی البته بدون اینکه غذا بخوریا با دهن خالی منم اداتو درمیارم و یه بار من انجام میدم یه بار شما و کلی باهم می خندیم
راستی قبلا صداتو خش دار میکردی الانا من صدامو اینجوری میکنم شمام پشت سر من انجام میدی و باز باهم کیف میکنیم
راستی مامی دوشنبه ی گذشته لبت خورد به لبه ی مبلت و بالای لثه ات زخم شد انقدر ترسیدم و انقدر گریه کردی ، اولش فکر کردم دندونای بالاته اما بعد دیدم خدارو شکر نیست اما گلم خیلی بد بود ایشالا دیگه چیزیت نشه
شنبه ی گذشته دونه های قرمز هم ریختی بیرون اول فکر کردم حساسیته اما دوشنبه عمه فرزانه دید و گفت مخملکه اما مامان سوسنی که دید گفت مال شربت سفکسیمه که میخوری و نگران کننده نیست
سه شنبه هم رفتیم خونه ی خاله میترا(خاله ی خودم) برای اولین بار با بچه ها بازی میکردی و توی جمعشون بودی،خوش بحال بچه ها شد همشون دوستت دارن (پارمیدا،ماهک،هلن،متین)
وای گل دخترم شنبه ده تیر ماه تکیه دادی به مامان و ایستادی انقدر ذوق کردم که نگو قند تو دلم آب شد
موش موشکم تو آینه خودتو نگاه میکردی و دهنتو می چسبوندی به آینه فکر کنم بجای منم خودتو میبوسیدی
16 تیر خونه ی مامان سوسنی بودیم شب موقع خواب بابا سرشو میذاشت رو دستت سرشو میزدی کنار و بابا هم ولو میشد رو تشک شمام میخندیدی ، که دیدیم خانم کوچولو سرشو میذاره رو بالش و مثل بابا میاد عقب و ولو میشه ، قربونت بشم که خیلی باهوشی
همون شبم با هزار بازی و شعر که مامان سوسنی میخوند و بابا میرقصید غذا خوردی و در حین غذا خوردن هم خودتو تکون میدادی همه مونو سر ذوق آوردی یه دونه
همون دوشنبه رفتیم خونه ی عمه فرزانه بابا مهدی رو بغل کرد شمام تو بغل من بودی (قبلش بغل بابا بودی و داشت باهات بازی میکرد اما چون بابای مهدی نبود و همین طور به شما دوتا نگاه میکرد بابا بغلش کرد) خلاصه داشتی می می میخوردی تا دیدی مهدی بغل باباته از بغلم پایین اومدی و با عشوه و ناز رفتی پیش بابا و خودتو لوس کردی و رفتی بغلش