دو تا عکس از 9 ماهگی...بمونه یادگاری
خوشگل خانمی تو ماهی که گذشت رفتیم نمایشگاه خودروهای کلاسیک
مسئول نمایشگاه هم ازت عکس گرفت ولی تا خواست از یه زاویه ی دیگه هم ازت بگیره ترسیدی و زدی زیر گریه
گلم اینجا هم رفتیم باغ جنت و مامان جون گل زده به موهات
قشنگترینم انقده حرفمو گوش میدی......میگم بخواب سرتو میذاری رو دستم
میگم کیه کیه در میزنه فورا میزنی به در اتاق
میگم بیا میای
میگم نه این خوردنی نیست فورا هر چیزی که کردی تو دهنت و میاری بیرون
از 7 ماهگیت هم به هر چیزی که میخوای دست بزنی اول به من و بابا نگاه میکنی اگه گفتیم بردار یا خندیدیم برمیداری
هر چیزی که میخوری دستتو میاری بالا به منم تعارف می کنی و حتما هم باید بخورم
توپ بازی رو هم خیلی دوست داری
هر موقع می می میخوای میای و تو بغلم میخوابی
سرتو کج میکنی و میذاری رو پام یا به سینه ام میچسبی
اگه سرت به جایی بخوره دوباره خیلی آروم و با احتیاط سرتو میزنی به همون جا
امروز داشتیم کلاغ پر بازی میکردیم(فکر کن من چه کیفی میکنم باهات همبازیم)
کلاغ پر گنجشک پر کبوتر پر عروسک پر
فقط خوندم عروسک که پر نداره خودش خبر نداره
دیگه دست نزدم........یهو دیدم ....شروع کردی به دست دستی....دست منم گرفتی و زدی بهم
وای مامان به قربونت بره یادت بود که این قسمتشو دست میزدم واست
تا یه آهنگ میشنوی هم شروع می کنی به دست زدن
دل منم ضعف میره با این کارات