وندا و بابا
امروز من و بابا چند تا عکس ازت انداختیم تا بدیم آتلیه واست درستش کنن(چون می خواستیم عکس بدون لباس باشه و آتلیه ها هم سرده تو خونه گرفتیم)حسابی خسته شدی و زدی زیر گریه بهت به قول خودت مم دادم و سپردمت به بابا،بابا هم واست دعای عهد گذاشت تا بخوابی،اومدم تو اتاق بهتون سر بزنم دیدم جفتتون خواب خوابین. بابا حتی رو تختی رو پهن نکرده همین طوری خوابش برده ...